سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های بازمانده
درباره



یادداشت های بازمانده


کیوان محمدی
باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بی‌عملی و حسرت ابدی. من مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزوی‌اش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم.
آهنگ وبلاگ

بی خیاله بی خیال روی نیمکت پارک توی این برف وبوران زمستان که آدمو نمیشناخت نشسته بودماصلا از احساس سرما نمی کردم نمیدونم چرا..
شاید به این دلیل بود که چیزی برای از دست دادن نداشتم.
کسی که تمام وجودموپرکرده بودیه شبه مث بختک افتاده بود به روحموتاروپودم رو نابود کرده بود.
(تازه چهاردست وپارو شناخته بودم وداشتم روی پاهام وامیستادم که دست وپاموقطع کرد)
حالاشده دشمن جونم.
نمیدونم بخدانمیدونم چرایه دفهچشم باز کردم اینجوری شد
آخه براچی؟
.
.
شایدخواست خدابوده
یاشایدم سرنوشت من این طوری بوده..
هرکی این کارو با من کردوبهم نارو زد الهی..
خوش بحالش
یه چند روزی بود باهیشکی حرف نمیزدم فقط مث میت ها هرروز روی نیمکت مینشستم وخاطراتمو مرور میکردم.
توهمین افکار بودم یهو صدای وحشتناک بهم خوردن دوتا ماشین رو شنیدم نگاکردم دیدم یه نفر پرت شد تو برفا..
ترسیده بودم باعجله رفتم از پشت درخت خیره شده بودم بهشون
مات ومتحیر بهش نگاه میکردم. خودش بود.برف های زیر تنش رنگ دل منو کرده بود رانندهه نبضشو گرفت به اون یکی گفتخیلی آرومه چن دقه دیگه تموم میکنه نمیره به بیمارستان..
ترسیده بودن اون یکی بهش گفت رهاش کنیم وفرار کنیم
خواستم داد بزنم بگم بابا نامردا ببرینش .توروخدااا ولی نمیتونستم دهانم قفل شده بود مث دیوونه هارفتم جلو ولی اونا رفته بودند
حالا من مونده بودم وخودش.
بغلش کردم گرمای بدنش داشت داغونم میکرد
خون بالا آورده بود وبهم اشاره کرد سرموبردم جلو دهانش گفت:تورخدااا م ن و ببخش !


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان محمدی 91/1/10:: 10:56 عصر     |     () نظر