سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های بازمانده
درباره



یادداشت های بازمانده


کیوان محمدی
باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بی‌عملی و حسرت ابدی. من مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزوی‌اش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم.
آهنگ وبلاگ

خاتمی از آن جنس آدم‌هایی است که حتی اگر بخواهی هم از یادت نمی‌رود. 

نشسته‌ای و داری یک کتاب خوب ورق می زنی‌، از خواندنش متعجب می‌شوی که چگونه در ایران اجازه چاپ گرفته، تاریخ انتشارش را نگاه می‌کنی؛‌‌ هزاروسیصدوهفتادونه. فیلم خوبی می‌بینی‌، متعجب می‌شوی، پایان؛هزاروسیصدوهشتادویک. مقاله‌ای می‌خوانی، حقوق زنان؛ هزاروسیصدوهشتادوچهار. تنها نقطه اشتراک همه اینها یک دوره، یک نگاه، یک اسم … خاتمی.

پای اینترنت نشسته‌ای و وب‌گردی می‌کنی، یک سری واژه جلوی چشمانت رژه می‌رود. «اصلاحات»، «تساهل»، «تسامح»، «مردمسالاری دینی»، «بهار احزاب»، «تشکل‌های مدنی»، «انجمن صنفی روزنامه نگاران»، «حکومت قانون»، «گفتگوی تمدنها»، «نفی افراطی‌گری» ، «صندوق ذخیره ارزی»، «نفت ده دلاری»… از همه ی اینها مخرج مشترک که بگیری، تنها به یک اسم می‌رسی‌؛ سید محمد خاتمی.

سایت‌ها و روزنامه‌های «اقتدارگرایانِ منصب‌نشین» و «براندازانِ فرنگ‌نشین»، با آن همه تنفر از هم، یک هدف مشترک هم دارند؛ دشنام به خاتمی.

دو تیغه قیچی افراطی‌گری، نشانه رفته است گردن اصلاح‌طلبی را و برای این منظور چه کسی بهتر از خاتمی.

نمی توان خاتمی را ندید. خاتمی همه جا هست. در روزنامه‌هایی که دیگر پرشمار نیستند، در خانه ی سینمایی که تازه دوباره باز شده است، در کتابهایی که دیگر اجازه نشر ندارند. خاتمی اینجاست. پیش دوست، پیش دشمن. در یاد ما و در دل ما.

گاهی دلمان تنگ می‌شود برایت، سید!

گاهی دلتنگ آن روزها می‌شویم که یک ایران، امید بود. گاهی دلمان می‌خواهد که می‌رفتیم به آن روزها و همانجا هم می‌ماندیم. آن روزها که با تو خندیدیم، با تو گریستیم. آن روزها که صندوق رأی را که می‌دیدیم، دلمان قرص بود. آن روزها که بیرون از وطن هم سرمان بلند بود. آن روزها که به دانشگاهمان می‌آمدی و ما فریاد می‌کشیدیم و تو با لبخند آراممان می‌کردی. آن روزها که می‌گفتی‌ «من از ایران سرفراز آمد‌ه‌ام…»

آن روزها گذشت. و امروز … دیوارت هنوز کوتاه‌ترین است، سید!

هنوز هم کسی جز تو خشممان را خریدار نیست. دلهایمان شکسته، قلبمان جریحه‌دار است، غرورمان هم ترک برداشته. گاهی دلمان برایت تنگ می‌شود و از ته دل آرزو می‌کنیم که حالا حالاها تو سید ما باشی و ما عاشق ایران.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان محمدی 93/12/2:: 3:18 صبح     |     () نظر