جهان در گذرش از گذشته به آینده فرساینده شده و فرسودهات میکند. گویی توسط زمان بلعیده میشویم، اندوه خاطرات شیرین، رنج یادهای محزون، حسرت رویاهای ناممکن؛ اندک اندک، جان ما را میکاهند. زیر بار مهیبِ بودن، خمیده میشویم و اینجا همان لحظه از نو متولد شدن است. در اساطیر حال ایزدان به مدد انسان میآیند تا از طریق خلقت جهانی نو، فرصتی به او بدهند تا آدمی تازه شود.
انسان شریک خدایان در خلقت جهان است. تا زمانی که ما تطهیر نشویم، ترس آینده و حسرت گذشته را رها نکنیم و از نو سرکش و سرافراز قد بلند نکنیم دنیا تازه نخواهد شد. عیدی در کار نخواهد بود و سالی نو نخواهد شد اگر که تو، اگر که من؛ از ابتدا طیب و طاهر، پا به جهان نگذاریم. برای همه چیز هنوز فرصت هست، برای عقل و جنون، شیدایی و سرخوشی، ساختن و ویران کردن؛ تا زمانی که زنده هستی برای همه جیز فرصت داری، مگر اینکه خودت این فرصت را از خود دریغ کنی.
سخنم را کوتاه میکنم و میگذرم. سالهایی هستند که سختند، جانت را تمام میکنند تا تمام شوند؛ آسمانشان بخیل است، زمین بیبار و بیبرکت است، اما این سختترین سالها هم میگذرند. میگدازند و میگذرند و ما میمانیم. کسی در جانم هست که میگوید تو هرگز آن آدم پیش از این سال بیباران، نخواهی بود. او رفته است و تو زندهای و این میتواند مبارک باشد. شمس تبریز میگوید:« ایام میآیند تا بر شما مبارک شوند، مبارک شمایید».
حق است: باید که مرد، باید که به دنیا آمد تا سال، از سر سرور، مبارک شود.
نوروزتان مبارک
کلمات کلیدی:
هَ هَ هَ همه جانم !
تغییر کردم
خونسرد
بی انگیزه
و فقط سعی میکنم آنچه باشم که بودم و مدت هاست که نیستم
زدم در گوشش،
جیکش هم در نیامد.
همانجور زل زده بود به چشم هایم،
حالت چشم هایش هیچ فرقی با قبل نداشت،
انگار حس نکرده بود چیزی را،
فقط خیره و مات به من گاه میکرد.
اینگونه برایم شروع کرده بود با گیجی تعریف کردن.
نصف شب بود و من خسته ی خسته
تمام تلاشم را می کردم متوجه قرمزی چشم هایم نشود.
می دانستم اتفاق های اخیر حساس ترش کرده و نمی خواستم احساس ناراحتی کند.
بلند شد که برود،
دستش را گرفتم
شانه هایش را گرفتم و تکان می دادم.
اشک خودم در امده بود.
داد می زدم یک چیزی بگو،
سیلی بزن...
سرم داد بزن...
دستانم دیگر جان نداشتند...
هیچ جا را نمیدیدم
چقدر شکسته بود.
باورم نمی شد کسی که جلویم نشسته و دارد این هارا برایم تعریف می کند همون آدم شاد سالهای پیش است
ای ای ای ای کاش کنارم بودی!
شدم آدم لحظه ها در ثانیه
پرم از شوق انرژی غم شادی دوست داشتن نفرت و نکشیده به ثانیه دوم خالیم از هر حسی
پا به پا ی بقیه می خندم از ته دل ؛ بغض می کنم ؛ همدل می شوم
در خلوتم غریبه ای بیش نیستم
همراه ایش نمی کنم
بی خیال بی خیال از توجه تهی اش می کنم عادتش داده ام صدایش را همسایه نشنود
چیزی نداشت که بگوید
چیزی نداشتم که بگویم
فقط گرفتمش بغلم
انقدر که بعد ان همه گریه خوابش برد
#کیوان_محمدی
کلمات کلیدی:
امروز تصمیم گرفتم از جایم بلند نشوم. همانجا در رخت خواب خیره شده بودم به سقف .شب قبلش هم یادم بود خیره شده بودم به سقف.فکر می کنم سقف داشتن خوب است.
برخلاف ماه های گذشته، دو ماه اخیر خیلی این جوری شده ام. یک جایی می ایستم.
بدون دلیل.
همین چند وقت پیش میرفتم ترمینال زاینده رود تا از روزنامه فروشی دم درب ورودی اش روزنامه بگیرم که وسط پله برقی پل هوایی یک لحظه ایستادم.می خواستم خلاف جهت پله ها را بروم بالا. فکر کردم اصلا من اینجا چه می کنم؟
این فکر چندین ماه است ذهنم را آزار می دهد.
هی ایستاده ام و به عبور آدم ها نگاه می کنم.
حتی تصمیم اول سال هم باعث نشد این فکرها رها شوند.
به خودم قول داده بودم از کنار هر چه اذیتم می کند بگذرم.
خودم را آزاد کنم.
توی خلسه ای بروم که نفهمم چطور و کجا میگذرد.
نه، منظورم سیگار و الکل و این آشغال هایی که هم سن و سالانم به آن ها علاقه دارند نیست.
منظورم یک جور مچ گیری شخصی است.
همین بود که باعث شد به فکر گردش های دوستانه بیفتم
تصمیم گرفته بودم سال جدید که می آید، سوختن نداشته باشد.
اما نشد...
دوباره شروع شد.
هنوز در خلسه بودم.
خودم را رها کردم میان مهمانی ها.
یک جور بیخیالی مدام.
که تا همین حالا هم امتداد دارد.
یک جور درماندگی که بیعاری محاصره اش کرده.
اما بازهم تمام نشد...
حس شرمندگی پیدا کرده بودم نصبت به خودم
حس شرمندگی قطع دوستی با رفیقی که کلاس سوم دبستان از من دورش کردند به خاطر ترس، به خاطر آینده. این همان حس مدامی است که هنوز هم در هر آشنایی جدیدی فکرم را مشغول می کند.
یکبار یادم است بعضی دوستانم غافلگیرم کردند و برای موضوعی که نمی توانم بگویم برایم جشن گرفتند،واقعیت این است که من عادت به توجه زیاد ندارم.همین شد که وقتی می رقصیدیم با یک موزیک کاملا غیر رقصی من اشکم درآمد که "این همه عاشق داری چطور حسودی نکنم".
من تنها کسی هستم که سر هفت سین ها هیچ آرزویی ندارم.
این بیخیالی، این بیعاری هی کش آمده، هی مانده.
البته یک جاهایی هم شکسته البته.
ولش کنید...
خیلی حرف زدم.
این حال مانده بود.
حال حاضر را بعدن شاید باید گفت.
این درماندگی، این بیعاری که تمام شود.
تمام شود...
تمام می شود آیا؟
#کیوان_محمدی
کلمات کلیدی:
باید بگویم که آدمکشان و تروریست هایی از جنس داعش در انگلیس سالهای طولانی است دارند به مردم حمله میکنند و شما امکانات رشد آنها را فراهم آورده اید.
شما تخم داعش و سایر گروههای تروریست به اصطلاح اسلامی را در عراق و منطقه کاشتید.در ژانویه 1991 بعنوان متحد اصلی دولت آمریکا با شلیک موجی از موشک های کروز و فروریختن هزاران تن بمب به عراق حمله کردید، سپس با محاصره اقتصادی مردم عراق صدها هزار کودک و پیر و جوان را بخاطر بی دارویی از پا درآوردید و در مارس 2003 از طریق بلر و همراه با جرج دبلیو بوش این کشور را اشغال کردید، به این کشور خاک و خون پاشیدید و وقتی قدرت را از دست رفته دیدید شروع به کاشتن بذر نیروهای خود در آن کردید. خودتان بیش از هر کس از لجنی که به این کشور زده اید آگاهی دارید!
داعش در انگلیس زمینه رشد پیدا میکند چون از یکطرف با جریانات مرتجع اسلام نما سازش کرده اید و از طرف دیگر فقر و محرومیت و تبعیض و تحقیر را علیه بخشی از مردم در همین کشور حاکم کرده اید و زمینه را برای مرتجعین و مغزشویی به اصطلاح اسلامی آنها «علیه کفار» فراهم کرده اید
و اما مگر شیوخ مرتجع حاکم بر عربستان که دوستان نزدیک شما هستند رفتار بهتری با زنان و مردم عربستان دارند!؟ مگر نمیدانید که همین امروز داعش دارد وسیعا از نظر مالی و سیاسی توسط همین دولت «فخیمه» عربستان تغذیه میشود؟مگر طالبان و سایر دار و دسته های آدمکش اسلامی در افغانستان را شماها تحت عنوان مقابله با بلوک شرق درست نکردید و به جان زنان و مردم افغانستان نینداختید؟
بارها بر ثبات دولت عراق تاکید کرده اید اما منظور شما از ثبات دولت عراق، نه یک حکومت آزاد و غیر قومی بلکه تجدید تقسیم قدرت میان قبیله های آدمکش شیعه نما و سنی نما است حکومتی که در آن زنان و آزادی خواهان محبوس میشوند و دار و دسته های شبه اسلامی به اسم شیعه و سنی دمار از روزگار زنان و مردم درمیاورند و با تداوم قوانین اسلام نما و فقر و سیه روزی اکثریت مردم، جنگ دار و دسته های مختلف شبه مذهبی ادامه خواهد یافت و آب خوشی از گلوی مردم پائین نخواهد رفت.
داعش و طالبان و سایر جریانات تروریستی به اسم اسلام محصول مستقیم سیاست های شما و دولت آمریکا و سایر شرکای شما در چندین دهه گذشته بوده است. شما و شرکایتان سیاه ترین فرقه های شبه اسلامی را که در حاشیه این جوامع در حال زوال بودند نیرو دادید، پول و اسلحه و آموزش دادید و به جان صدها میلیون مردم منطقه انداختید و این سیاست ها همچنان منطقه را دارد به لجنزار تبدیل میکند.
آنروز که قطب بشریت آزادیخواه حول یک پلاتفرم چپ، رادیکال و انساندوستانه بلند شود هم بساط جریانات ضد انسانی را از عراق و عربستان و همینطور از انگلیس و سایر کشورهای غربی جمع میکند و هم پاسخ شایسته ای به سیاست های ضد انسانی شما خواهد داد. مواظب ثبات حکومتتان باشید
این یادداشت من رو میتونید توی لینک زیر هم بخونید:
http://mobareze.ir/world/22873.html
کلمات کلیدی:
باید دو نامه بنویسم
برای دو نفر
به اولی بگویم حکایت ما حکایت کوری خواهد شد که عصا کِشِ کورِ دگر شود،
بگذر.
به دیگری هم بگویم دلم برایت تنگ می شود.
همینجور بی دلیل.
بعد به زندگیم ادامه دهم
#کیوان_محمدی
کلمات کلیدی: