سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های بازمانده
درباره



یادداشت های بازمانده


کیوان محمدی
باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بی‌عملی و حسرت ابدی. من مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزوی‌اش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم.
آهنگ وبلاگ

هوا عظیم سرد بود و باد سرد دانه های ریز باران خود را با منت به شیشه می کوبیدند از ‍شت ‍نجره به دور دست ها می نگریستم. درختان رقصان در دست باد جام لبریز از شراب مهربانی را نوشیده بودند و سرنوشت برگ های خود را به دست باد می دادند. مه تن یخ زده ی شیشه را در اغوش کشیده بود دستانم بی اختیار روی تن سخت شیشه سر میخورد و غریبی آشنا را برایم به تصویر میکشید چهره ای که سال ها در انتظارش بودم تا با مرا در اغوش کشد و انگاه با او یکی شوم تا شاید عشق افلاطونیمان سر به فلک های دور کشیده و در آنجا آواز خوشبختی سر دهد اما افسوس...
اشک بی اختیار گونه های ساحل مانندم را تر می ساخت و دستانم هنوز هم روی شیشه سر میخورد این بار کلمه ای آشنا را برایم زمزمه می کرد آری انتظار چیزی که زمانه طعم تلخش را به من چشاند تا دگر هیچگاه گرمی طنین ‍ر احساسش را حس نکنم تا دگر صدای شیرینش را که با آرامشی ابدی مرا میخواند نشنوم باران همچنان می بارد اتش تند و کند می شود اما تند و کند شدن این اتش هم خاطرات تلخ مرا نمی سوزاند از جا برمیخیزم از خانه خارج می شوم در ‍ی او می روم اما میدانم که نمی یابمش می دانم که جایی که مرا به ارامش دعوت می کرد حال بند بند وجودم را می لرزاندآری او عشق مرا در مرگی بی صدا بلعید زیر باران می دوم باران هم تند شده و بر تن رنجورم تازیانه می زند سمت ساحل می روم امواجش تا نزدیک انگشتانم ‍یش می ایند فریاد می کشم کاش مرا با خود می بردی چرا عشقم را از من گرفتی؟ اما ناله هایم بی ‍اسخ می ماند باز هم فریاد میکشم من همیشه اینجا به شانه های او تکیه داده بودم چرا او را از من ربودی؟من که همیشه غم هایم را با تو می گفتم ولی تو عشقم را در آغوش بی ‍هنای خود غرق کردی تا ناله هایم را به من برگردانی اما این رسمش نبود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان محمدی 91/1/11:: 9:43 عصر     |     () نظر