سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های بازمانده
درباره



یادداشت های بازمانده


کیوان محمدی
باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بی‌عملی و حسرت ابدی. من مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزوی‌اش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم.
آهنگ وبلاگ

تکیه داده به دیوار رویروی سِن کنار بقیه اولیا و ساندیس سیب رو گرفته به دستای خشن و چروکیدش . من داد می زنم :
ای ایـــــــران ای مرز ِ پر گوهر
یحیی میخونه :
ای خاکت سرچشمه ی هنر
و بقیه ی گروه هم با ما می خونن .من و یحیی به خاطر صدای خوبمون تک خوان گروهیم. امروز جشن ِ آزادی میهن و انقلابه اینا رو خانوم پرورشی که دو هفته باهامون تمرین کرده تا این سرود رو حفظ کنیم گفته.
برنامه که تموم میشه میاد جلو و دستم رو میگیره لای دستای سفتش . بوی پودر رختشویی و سفیدکننده زیر دماغم رو پر میکنه . نگام میافته به دستای مادر ِ یحیی با یه قوطی شیر کاکائو و یه بسته بیسکوئیت شکل دار وایستاده کنار بقیه , مزه ی ساندیس توی دهنم تلخ میشه , چنان آه میکشم که مادرم هم متوجه میشه و با چهره ی درهم میگه:
- بریم پسرم. من خیلی کار دارم تو رو می ذارم دم خونه و می رم خونه نرگس خانوم . تا شب باید اونجا باشم . رسیدی خونه اول از همه به درست برس فدات شه مامان بعد بشین جلو تلویزیون . خب؟
با لب و لوچه ی آویزون میگم فردا انشا دارم.
رنگش میپره! میدونه باز قراره دروغ بنویسم . با همون دو کلاس سوادش قایمکی انشاهامو می خونه و فکر می کنه خبر ندارم.
میگه موضوعش چیه؟
-انشایی در مورد شغل پدر و مادرتان.
رنگش سفیدتر میشه .
- زیاد سخت نیست . شغل بابات که معلومه ! شغل منم!
وارد خونه که میشم در رو پشت سرم میبنده . فرداش تو کلاس می خونم :
مادر من مثل پدرم زن زحمت کشی است. دستهای سفت و سختی دارد ولی قلبش نرم ترین قلب دنیاست و .....

خانوم معلم با تحسین نگاهم می کنه . اولین بار ِ که دارم یه انشای راستکی می نویسم . پشتم عرق کرده و صدام می لرزه , نمیتونم نگاه دوستام رو بعد از خوندن ِاین انشا تحمل کنم ولی به لبخند ِ مادرم وقتی که شب قایمکی دوباره می ره سر وقت دفترم می ارزه . حالا نوبت یحیی ست که بیاد انشاشو بخونه . وقتی میرسه روی کلمه ی "شب کار" خانوم معلم مدام سرخ و سفید میشه و آخر سر یحیی رو می فرسته سر جاش ...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان محمدی 91/1/10:: 10:20 عصر     |     () نظر