پيام
+
[تلگرام]
جهان در گذرش از گذشته به آينده فرساينده شده و فرسودهات ميکند. گويي توسط زمان بلعيده ميشويم، اندوه خاطرات شيرين، رنج يادهاي محزون، حسرت روياهاي ناممکن؛ اندک اندک، جان ما را ميکاهند. زير بار مهيبِ بودن، خميده ميشويم و اينجا همان لحظه از نو متولد شدن است. در اساطير حال ايزدان به مدد انسان ميآيند تا از طريق خلقت جهاني نو، فرصتي به او بدهند تا آدمي تازه شود.
.
انسان شريک خدايان در خلقت جهان است. تا زماني که ما تطهير نشويم، ترس آينده و حسرت گذشته را رها نکنيم و از نو سرکش و سرافراز قد بلند نکنيم دنيا تازه نخواهد شد. عيدي در کار نخواهد بود و سالي نو نخواهد شد اگر که تو، اگر که من؛ از ابتدا طيب و طاهر، پا به جهان نگذاريم. براي همه چيز هنوز فرصت هست، براي عقل و جنون، شيدايي و سرخوشي، ساختن و ويران کردن؛ تا زماني که زنده هستي براي همه جيز فرصت داري، مگر اينکه خودت اين فرصت را از خود دريغ کني.
.
سخنم را کوتاه ميکنم و ميگذرم. سالهايي هستند که سختند، جانت را تمام ميکنند تا تمام شوند؛ آسمانشان بخيل است، زمين بيبار و بيبرکت است، اما اين سختترين سالها هم ميگذرند. ميگدازند و ميگذرند و ما ميمانيم. کسي در جانم هست که ميگويد تو هرگز آن آدم پيش از اين سال بيباران، نخواهي بود. او رفته است و تو زندهاي و اين ميتواند مبارک باشد. شمس تبريز ميگويد:« ايام ميآيند تا بر شما مبارک شوند، مبارک شماييد».
.
حق است: بايد که مرد، بايد که به دنيا آمد تا سال، از سر سرور، مبارک شود.
.
نوروزتان مبارک.