سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های بازمانده
درباره



یادداشت های بازمانده


کیوان محمدی
باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بی‌عملی و حسرت ابدی. من مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزوی‌اش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم.
آهنگ وبلاگ

همیشه دلم می خواست یه جور خاص بمیرم.مثلا روی اسب در حالی که به افق نگاه می کنم. یا زمانی که دارم از حق کسی دفاع میکنم و پس از احقاق حق به نامردی کشته بشم.یا اینکه تو جنگل چندتا شیر دارن به یه آهو حمله میکنن من برم و لت و پارشون کنم اونا به من حمله کنن و اونا رو شکست بدم ولی تو راه برگشت بر اثر جراحات وارده بمیرم اونم درحالی که به یه سنگ تکیه داده باشم و سرپا بمیرم..یا درحالی که یه بچه میخواد بره زیر تریلی من شیرجه برم برا نجات بچه و بچه را نجات بدم ولی سرخودم بخوره به جدول بمیرم و یه فکر متفاوت دیگه هم کردم.مثلا در حالی که یه خودکار دستمه و دارم چیزی می نویسم بمیرم، درحالی که یه لبخند رو لبامه و یه عینکم رو چشام.حالا نمیدونم عینک چرا؟ اخه چشمام که سالم بود.به هرحال هیچکدوم از این اتفاقات نیفتاد و به شکل بسیار احمقانه ای تو آب خفه شدم.اولِ کار که مُردم با خودم گفتم خب چه فرقی داشت حالا هرجور که می مُردم درنهایت نبودم احساس نمیشد برای هیچکس و هیچ تاثیری هیچ جا نمیزاشت چون آخرش مرگ بود که حرف اول و آخر رو می زد.الان که حوصلم سررفته از مردن، تازه به عمق ماجرا پی بردم.فهمیدم یه چیزایی بوده که من اون همه رویا می بافتم و با هرکدومشون برای مرگ خودم گریه میکردم....بعععععله مردن به هر سبک از سبک های بالا متفاوته.اینجا برا هرکی مثل من احمقانه میفته تو آب و بر اثر بی احتیاطی خفه میشه تره هم خرد نمیکنن. اینجا هیشکی محلم نمیزاره.تازه هی به همدیگه نشونم میدن میگن این همون احمقه که افتاد تو آب......


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان محمدی 91/1/10:: 9:28 عصر     |     () نظر