سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های بازمانده
درباره



یادداشت های بازمانده


کیوان محمدی
باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بی‌عملی و حسرت ابدی. من مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزوی‌اش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم.
آهنگ وبلاگ

همه چی داره بر عکس نگام پیش می ره .
واسش نوشتم :
ـ کاش می فهمیدی !
همون لحظه جوابم داد :
ـ کاش می فهمیدم که سکوت بلند ترین فریاد هاست ؟! پس بشکن و بگو تا بفهمم !
شکستم ، داد زدم ، بدوبیراه گفتم . نشنید ، نگفت ، رفت ، شایدم شنید و مث همیشه نشنیده گرفت !
دستم تا آرنج تو گچه ، بابا که دستمو پیچوند ، صدای شکستن استخونام گوشمو پر کرد !
دهنمو گِل گرفته بودن .
ناخنم شکسته . نمی دونم حواسم کجا بود ؟! شایدم پیش نگاهات !
ماشین رو به رو داره نور بالا می آد . هر کاری می کردم می لنگید ، دست خودم نبود ، این طوری خواسته بودن ، رسم بود ، باید می لنگید .
کاغذای کوچولو رو تو جیبش گذوشته بود و هر کی از راه می رسید ، توشون شماره می نوشت و می داد دستش . هر خری ام بود فرقی نداشت !
امروز جواب آزمایشم رو گرفتم ؛ سرطان استخوون !
استخونام دارن ذق ذق می کنن ، چنگ می ندازم رو گوشت تنم ، لای ناخنای بلندم پر از خون می شه .
دارم از بغض می ترکم ، خستم ، خیلی خسته . دارم به یه بسته قرص فک می کنم و یه خواب راحت ، می ریزم تو خودم ، می خوام خفه بشم ، قلبم داره خفم می کنه !
پرسید :
ـ از نفس کشیدن خسته ای ؟!
بغضم گرفت :
ـ نه ... از صدای قلبم خستم !
دستمو گرفت :
ـ ولی خیلی ها مشتری شن ها ، یکیش خود من !
همه جای دستامو با ته سیگار سوزونده . بهشون چسب می زنم تا معلوم نشن !
شده بود شبیه عروسک ، آخه جوجه اردک زشتم ، انقد رنگ و روغن بمالیش ، میشه عروسک !
مث آدمای خونه گم کرده ، تا ساعت نه ، تو خیابونا می رم ، می آم ، چنگ می ندازم روی موهام . دستات هنوز روی موهامه ، مث کابوس هر شبم !
شب اومد دم در خونمون و واسم گریه کرد ، همش به باباش فحش می داد .
امشب بازم بغض لعنتی اومد تو مخم ، آفتاب داغ به کلم خورده بود ، استخونام گیرپاچ کرده بودن . خسته ام ، به اندازه ی همه ی تلاش های دوازده ماهه ات ، به اندازه ی همه ی فقرت .
واسه این که گریه ام نگیره ، انگشتمو گاز می گیرم ، خودمو زدم به خریت و فک می کنم که حالیم نیس .
هندستو از زیر مقنعه تو گوشم گذوشته بودم و حرفاشو نمی شنیدم ، فقط دهنش بود که مث گاو نشخوار می کرد ...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان محمدی 91/1/10:: 9:1 عصر     |     () نظر