همه چی داره بر عکس نگام پیش می ره .
واسش نوشتم :
ـ کاش می فهمیدی !
همون لحظه جوابم داد :
ـ کاش می فهمیدم که سکوت بلند ترین فریاد هاست ؟! پس بشکن و بگو تا بفهمم !
شکستم ، داد زدم ، بدوبیراه گفتم . نشنید ، نگفت ، رفت ، شایدم شنید و مث همیشه نشنیده گرفت !
دستم تا آرنج تو گچه ، بابا که دستمو پیچوند ، صدای شکستن استخونام گوشمو پر کرد !
دهنمو گِل گرفته بودن .
ناخنم شکسته . نمی دونم حواسم کجا بود ؟! شایدم پیش نگاهات !
ماشین رو به رو داره نور بالا می آد . هر کاری می کردم می لنگید ، دست خودم نبود ، این طوری خواسته بودن ، رسم بود ، باید می لنگید .
کاغذای کوچولو رو تو جیبش گذوشته بود و هر کی از راه می رسید ، توشون شماره می نوشت و می داد دستش . هر خری ام بود فرقی نداشت !
امروز جواب آزمایشم رو گرفتم ؛ سرطان استخوون !
استخونام دارن ذق ذق می کنن ، چنگ می ندازم رو گوشت تنم ، لای ناخنای بلندم پر از خون می شه .
دارم از بغض می ترکم ، خستم ، خیلی خسته . دارم به یه بسته قرص فک می کنم و یه خواب راحت ، می ریزم تو خودم ، می خوام خفه بشم ، قلبم داره خفم می کنه !
پرسید :
ـ از نفس کشیدن خسته ای ؟!
بغضم گرفت :
ـ نه ... از صدای قلبم خستم !
دستمو گرفت :
ـ ولی خیلی ها مشتری شن ها ، یکیش خود من !
همه جای دستامو با ته سیگار سوزونده . بهشون چسب می زنم تا معلوم نشن !
شده بود شبیه عروسک ، آخه جوجه اردک زشتم ، انقد رنگ و روغن بمالیش ، میشه عروسک !
مث آدمای خونه گم کرده ، تا ساعت نه ، تو خیابونا می رم ، می آم ، چنگ می ندازم روی موهام . دستات هنوز روی موهامه ، مث کابوس هر شبم !
شب اومد دم در خونمون و واسم گریه کرد ، همش به باباش فحش می داد .
امشب بازم بغض لعنتی اومد تو مخم ، آفتاب داغ به کلم خورده بود ، استخونام گیرپاچ کرده بودن . خسته ام ، به اندازه ی همه ی تلاش های دوازده ماهه ات ، به اندازه ی همه ی فقرت .
واسه این که گریه ام نگیره ، انگشتمو گاز می گیرم ، خودمو زدم به خریت و فک می کنم که حالیم نیس .
هندستو از زیر مقنعه تو گوشم گذوشته بودم و حرفاشو نمی شنیدم ، فقط دهنش بود که مث گاو نشخوار می کرد ...
کلمات کلیدی: